قانون-علی بایبوردی
دنیای این روزای موسیقی درگیر تنهایی شده. بعضی خوانندهها صدای واقعیشون و صدایی که توی آهنگهاشون دارن، یه چیزی تو مایههای «چیزی که سفارش میدی و چیزی که تحویل میگیری»ئه!
موسیقی و ریتم آهنگها هم که یه مدل شده. شاد! هر آهنگی رو آدم میشنوه لرزه به تمام اندامش میفته و دوست داره از داربست بره بالا و هی هد بزنه. شما ببینین طرف توی شعرش میگه ولم کردی رفتی، بدبختم کردی، بعد تو مردم، الهی بمیری، بری زیر ۱۸چرخ ایشالا. ولی شما این شعر رو که میشنوی دیگه دست خودت نیست، پا میشی!
بعد از خواننده این آهنگ اگه بپرسن که چرا با این شعر غمگین و افسرده، همچین ریتم شادی رو گذاشتی، میگه مردم کار شاد دوست دارن! ما برای شاد کردن دل مردم میخونیم!
لامصب تو عشقتو فرستادی زیر تریلی، دل کیو شاد کردی؟ دیگه با این وضعیت به تنها چیزی که میتونستیم امید داشته باشیم اشعار آهنگا بود که اون رو هم بردن بیمارستان و دکترا جوابش کردن!
الان توی شعرا یه سری جملات پیش فرض هست که همه دارن همونا رو میخونن. شما اگه دقت کنین میبینین هر خوانندهای حداقل یه آهنگ به اسم «برگرد» و «دیوونه» داره! یعنی معشوقها یا همهشون دیوونهاند یا رفتن. بعد این وسط مسطا چهارتا عاشقتم، دوست دارم، عزیزمی، فدات شم، قربونت برم، بازم از این کارا بکنین، ایشالا دفعه بعد از شام تشریف بیارین، تو رو خدا به بچهها سلام برسونین و... توی آهنگا میگن که اون برگرد و دیوونه همینطوری خالی خالی نباشه!
یه سری اشعار هم هستن که معلوم نیست دغدغه کدوم یکی از اقشار جامعه است. مثلا طرف خونده «میکردم من صبحونه درست، برات داغ میکردم شیر و نوتلا با تُست»
والا همه که امکانات شیر و نوتلا درست کردن ندارن. با این وضعیت اقتصادی آدم نهایتا بتونه یه سوسیس بندری بده به طرفش.
حالا قاطی این اشعار و آهنگای فاخر هستند کسانی که شعر با مفهوم و موسیقی خوب تحویل مردم میدن که ما کاریشون نداریم. ما همون ماستبند و ساسبند و پشهبند و خاکبند خودمون رو گوش میدیم.