همواره یکی از معضلات جامعه سیاسی ایران،آسان گذر کردن از پدیدهها و گرانیگاههای تاریخی اجتماعی است که گاهي سر منشأ تحولات شگرفی در سالهای پس ازخود نیز شدهاند. پدیدهها و حوادثی که اگر کارشناسان و نظریه پردازان سیاسی ایران، متمرکز بر واکاوی موشکافانه و علمی آنان میشدند و به ریشهیابی خاستگاه وقوع این حوادث میپرداختند، شاید بار دیگر شاهد تکرار آنها در تاریخ ایران نمیبودیم. یکی از آن حوادثی که با وجود وزن سنگین و نقش تعیینکننده در سلسله اتفاقات و معادلات سیاسی داخلی و حتی خارجیِ بعد انقلاب 57 ایران، باز هم مورد کمتوجهی و بیمهری اندیشمندان ذیربط قرار گرفته،بی شک اتفاقی است که در 13آبان 1358 در ایران به وقوع پیوست. اشغال سفارت آمريكا در ایران، نه تنها تمامی معادلات قدرت در داخل ایران را دستخوش تغییراتی عجیب و دامنهدار کردکه حتی تبعات حاصل از نتایج آن، بسترساز شیفت جریان قدرت در آمريكا نيز شد. از طرفی جوانان پرشور انقلابی ایران با این عملکرد خود، استاندارد جدیدی را در تکمیل دایره ترمیدور در تاریخ جهان به نام خود به ثبت رساندند. عمر دولت میانهرویی که پس از انقلاب 57 روی کار آمده بود،به یک سال هم گویا نباید میرسید.دولت مهندس بازرگان که از همه سو حتی از سمت به ظاهر دوستانی چون پیمان و عزت ا... سحابی و ... مورد هجمه واقع شده بود،تاب و توان و یارای مقاومت بیشتر را در مقابل کنشهای رادیکال نداشت. حال اینکه از ابتدا قبول این مسئولیت برای همچون اویی صحیح بود یا خیر،خود مبحث جدایی است که مجال مفصلتری را میطلبد.
بررسي غيركليشهاي
برای دستیابی به یک درک و تحلیل درست پیرامون این حادثه شگرف و جریانساز تاریخی در مرحله اول باید سعی کرد چشماندازمان را به این اتفاق تغییر داد. باید تلاش کرد ورای روایت کلیشهای رسمی که طی چهار دهه اخیر از این حادثه وجود داشته است،به تکتک سلولهای تشکیلدهنده این پیکره پیچیده بنگریم. لزوم یک شالودهشکنی روایی و فراموشی روایتهای مسلط زبانی و تاریخی،به شدت در بطن این پروژه مطالعاتیِ حیاتی خودنمایی میکند؛نه تنها پیرامون بسترشناسی علمی و دقیق خود این واقعه،که برای واکاوی موشکافانه و کارشناسانه تمامی حوادث سیاسی تاریخ معاصر ایران نيز اين موضوع صدق ميكند.
به نظر میآید دوری گزیدن از یک تحلیل ارزشی و گام نهادن در مسیری اثباتگرایانه و قابل لمس میتواندمحققان تاریخی را در جاده شفافتر و روشنتری قرار دهد.البته باید به این نکته توجه وافر داشت که در دام سادهسازیهای روشی گرفتار نشد.ضمن اينكه باید خاطرنشان کرد، نیت از این شالودهشکنی روایی، فقط بیثبات سازی تفسیرهای مسلط نیست،بلکه قرار است از دل این دیدگاه، به برداشتهایی نو و متکثرتر از آنچه طی دهههای اخیر بر فضای سیاسی کشور،حول این حادثه حاکم بوده است، نايل آمد. با یک بازاندیشی متنی در کنار این ساختارشکنی متنی،بيشك میتوان به نتایجی قابل تامل و راهگشا و مهمتر از آن نادیده انگاشته شده لابهلای ورقهای تاریخی 40 ساله این موضوع،دست يافت که همچون منبع و سرچشمه گرانمایه،برای آیندگان به یادگار باقی خواهد ماند.
شاكله هويتي تسخيركنندگان سفارت
هویت که شاکله فکری بانیان امر در وقوع اشغال سفارت را شکل میداده است،از دیگر اقدامات مغفول مانده در دل این پروژه تحقیقاتی تاریخی است که باید به آن توجه شایاني داشت.باید با چرخشی معنادار، سویه تحلیل را چرخاند به سمت ساختارهای اقتصادی سیاسی و اجتماعی و از همه مهمتر سازههای فرهنگی حاکم بر محیط و و زمان مد نظر به عنوان سوژههای سیال و هویتمندی که پویایی آنان را همچنان با چشم غیرمسلح نيز میتوان به وضوح دریافت! در بازشناسی و پدیدارشناسی این رخداد تاریخی چند لایه،باید هوشیار بود و گرفتار آسیبهای مرسوم و معمول تحلیلهای سیاسی اینچنینی نیز نشد.یکی از این آسیبها،قضاوت و ارزیابی اقدام عاملان یا حتي آمران این حادثه،از پنجره و زاویه دید تاریخی کنونی،بدون در نظر گرفتن شرایط حاکم بر آن روزهای ملتهب است.شرایط و مولفههایی که هرکدام به تنهایی،نیازمند گفت و شنود جامعی است تا بتوان از میان این گفتوگوها به حقیقت و ریشه اصیل و اصلی این مدل کنش انقلابی در آن برهه زمانی دست پیدا کرد.
اینکه بتوانیم به گونهای همزمان اما دستهبندی شده و جداگانه به تحلیل میزان تاثیرگذاری مولفههای اقتصادی،سیاسی،اجتماعی و فرهنگی موثر بر زیستجهان هرکدام از کاراکترهای دخیل در وقوع 13آبان1358 بپردازیم، شکلی ایدهال در پرداخت کارشناسانه یک حادثه جریان ساز تاریخی است که متاسفانه تا امروز شاهد آن نبودهایم.
ريشههاي يك انقلابديگر
در سالهای قبل از سقوط رژیم پهلوی، سپهر سیاسی ایران فاقد یک تحزب ساختارمند و واقعی یا حتی عاری از هر گونه پیکر سیاسی نظاممند بود که بتواند به حرکت اعتراضی مردم سر و شکلی سازمان یافته بدهد؛از همین رو انقلاب ایران هم(به عنوان یکی از انقلابهای مردمی منطقه)،متکی بر توده معنا پیدا کرده بود.این اتکا به توده در جنبشی اجتماعی سیاسی همچون انقلاب 57،ضرورت بازخوانی هر چه بیشتر نگرشها و افکار گروهها و طبقات بزرگ جامعه را در شکل جمعی و خام و ساده آنرا بیشتر به ما گوشزد میکند.این بازنگری به ما کمک میکند که در تجزیه علمی رفتار سیاسی بازیگرانی که نقش های اصلی و عمده را در آن مقطع زمانی ایران به عهده داشتند،دیدی دقیقتر و تجربیتر داشته باشیم و از تاثیرات محتمل سلایق سیاسی و جناحی خود در نگاهمان به یک پژوهش تاریخی نیز میکاهد.
چهارشاخه تسخير
حال با در نظر گرفتن تمامی موارد فوق،ذکر چند نکته در بازخوانی پرونده اشغال سفارت آمريكا در روزی سرد از پاییز 1358،شاید بتواند به باز شدن گرههای همچنان کوری مانند چرایی و چگونگی وقوع این پدیده اجتماعی دست یاری برساند.
1)شاید اولین محل بحث در باب این موضوع،پاسخ به پرسشی دیرین باشد.به راستی هدف انقلاب ایران کدام بود؟ نفی استبداد و استبدادستیزی یا نفی استثمار امپریالیسم جهانخوار و استکبارستیزی و در رأس آن هم آمريكا؟ آیا آمريكاستیزی از همان ابتدا جزء لاینفک آرمانهای انقلابیون و پایههای ایدئولوژی مکتب انقلابیون قرار داشت یا بعدها به مقتضیات زمان به یکی از ستونهای اصلی فکر انقلابی تبديل شد؟
ریشههای آمريكاستیزی از چه زمانی و از کدامین منفذ تاریخی وارد گویش مسئولان پس از انقلاب 57 شد؟ كه جواب به این سوال گرهگشای بسیاری از مجهولات مورد13 آبان 1358است.
2)در تحلیل رفتاری رهبران وقت آمريكا نیز باید یک نکته حیاتی را در نظر گرفت.نکته ای که متاسفانه در این سالها کمتر به آن اشاره شده است.آن نکته چندپارگی و چند دستگی فکری عملی بازیگران اصلی کاخ سفید است.
اگر نگاهی گذرا به خاطرات چند تن از نقش آفرینان کابینه کارتر همچون برژینسکی، ونس، سولیوان،براون و هایزر بیندازیم،به وضوح به این تضاد فکری و هرج ومرج میان تصمیم گیرندگان نهایی آمريكا پی خواهیم برد.از همان روزهای پایانی حکومت محمدرضا شاه پهلوی و اختلافات سهمگین بین سولیوان و هایزر گرفته تا روزهای ملتهب تسخير و درگیریها میان برژینسکی و ونس و کارتر که عجز در گرفتن تصمیمی فوری و واحد را باعث شده بود.البته از نقش مهرههای مهم و خاکستری همچون کیسینجر و نیکسون و راکفلر نیز نباید به سادگی عبور کرد. اگر نگاه صحیح به ترکیب و وزن هر کدام از نقشآفرینان کاخ سفید نداشته باشیم،به تبع آن نخواهیم توانست،چشم اندازی مناسب به وقایع ایران نیز داشته باشیم!
3)از همان زمان که پای قدرتهای بزرگ بینالمللی به معادلات سیاسی ایران باز شد،در تک تک اتفاقات و تحولات پیدا و پنهان سیاسی اجتماعی فرهنگی و اقتصادی همواره،گویا باید به دنبال رد پای یکی از این قدرتهای بزرگ باشیم! زنهار که نباید از گذرگاه این پیش فرض ذهنی غلط به دام عارضهای دردناک به نام توهم توطئه افتاد. البته باید توجه داشت که از واقع گرایی و دید واقعبینانه به مساله نباید غافل شد.
نمیتوان این واقعیت را کتمان کرد که از دل این واقعه،منافع جمعی از بازیگران قدرتمند فرامنطقه ای تامین شد و منافع عدهای از آنها نیز با تهدید روبهرو شد.این واقعیت که درست 6هفته پس از اشغال سفارت،شوروی افغانستان را اشغال میکند یا بلوکه کردن سرمایههای مالی هنگفت ایران در مجوعه بانکهای راکفلر در آمريكا(که هنوز هم در باب رقم دقیق آن ابهاماتی زیاد وجود دارد) درست پس از وقوع این حادثه یا روی کارآمدن ریگان جمهوریخواه که شاید در شرایط عادی،کارشناسان، شانسی برای پیروزی این بازیگر سابق هالیوودی،قايل نبودند و ... شاید ارتباط مستقیمی با این حادثه نداشته باشد،اما به هر حال به شکلی غیرمستقیم و شايد ناخواسته منافع بزرگی برای یک دسته از بازیگران قدرتمند خارجی به همراه داشته است.به دنبال ایجاد یا پیدا کردن کانال ارتباطی مستقیم بین این وقایع و کنشگری دانشجویان پیرو خط امام(س) در آن برهه زمانی،نباید بود،زیرا ناخودآگاه ما را دوباره در چاه ویل تئوریهای توطئه فرو خواهد کوفت و از مسیر روشن یک تحقیق سالم دور خواهد کرد. اما کالبدشکافی ماهیت هر یک از این تحولات که از جمله تبعات غیرمستقیم این اتفاق بوده اند، حاوی یک پیام شفاف برای آن دست کنشگرانی است که در فکر تکرار این قبیل کنشها هستند. آن پیام شاید این است که قبل از هر عملی، به دامنه نتایج و تاثیرات متعاقب و ملزوم حرکت امروز خود کمی بیشتر بیندیشیم!
4)یکی دیگر از گزارههای غلط پیرامون حادثه تسخير و ماجراهاي وابسته به رويداد مذكور،آن است که تمام حامیان این اتفاق(از منتهی الیه چپ و گروههایی مانند چریکهای فدایی خلق و حزب توده گرفته تا منتهی الیه راست جریانهای سیاسی وقت مانند جبهه ملی وجبهه دموکراتیک ملی و از همه شوکبرانگیزتر نهضت آزادی) و همه مردمی را که از عاملان آن دفاع میکردند را،در شروع جنگ تحمیلی عراق،حمله شوروی به افغانستان و بلوکه شدن ثروت هنگفت ملی ایران در بانکهای راکفلر،شریک بپنداریم.
در تصمیمگیریهای سیاسی افراد، طالب پیامدهای غیرمستقیم انتخاب سیاسی خود نیستند یا حتی از آن اطلاع ندارند و این همان نکته ای است که ما همیشه آن را نادیده میانگاریم. در ضمن باید توجه داشت که گروههای اجتماعی انقلابی که از منافع خود دفاع میکنند و خود را در معرض تهدید بزرگی میبینند،در گزینشهای سیاسی مختلف، با محدودیتی شدید روبه رو هستند. البته این عامل،دلیل خوبی برای رفع مسئولیت از رهبران دانشجویی تیم اشغال سفارت نیست.
لزوم تحقيق
در نهایت باید اشاره کرد که پی بردن به اینکه چه میزان از نیات دانشجویان پیرو خط امام(س)،ایجابی بوده است و چه میزان از آن سلبی،نیازمند یک تحقیق آکادمیک و علمی و همه جانبه و چند بعدی است تا مبادا با مغفول ماندن یکی از زوایای این پدیده چند وجهی، به نتیجه ای تحریف شده و نادرست برسیم. نتیجهای که شاید اگر از مسیر درست به آن بپردازیم،بتواند چراغ راهی برای نسل های بعدی دانشجویان پیرو خط امام(س) و تفكرات اين چنيني باشد.