شهرها برآیند عینیتیافته اذهانی هستند که در شبکهای از روابط برآمده از میل و نیاز، بیرون از خود را شکل داده و نیز در درون از آن متاثر شدهاند. شهر نمود تلاقی درون و بیرون و نتیجه لحظه به لحظه برهمکنش این دو است. بیرونی است بههمپیوسته که اندرونیهای منفک را در خود جای داده است؛ مکانی بینابین برای انسان اجتماعیِ گریزان از جمعیت.این جملات آغازین بخش نقد «سحر افتخار زاده» در پایگاه خبری«تندیس» است که در روزهای اخیر برنمایشگاه تازه زهرا امیریگانه نوشته شده است. نمایشگاهی که به تازگی در نگارخانه شیرین دو برپا شده است.در ادامه بخش های دیگر نقدسحرافتخارزاده را می خوانیم:شهرهای آبی اما این درآستانهبودن را از وجهی دیگر نیز نمادین میکنند. اینها جایی در میانه مستقرشدهاند؛ بین استحکام و قطعیت ساکن شدن و تردید لغزانِ گذشتن و رفتن، میان امنیت خاطر ایستادن بر زمین و ناامنی غوطه خوردن در آب، محل تلاقی مکان و زمان، اقلیم و تاریخ و البته واقعیت و بازنمود؛ و این همان چیزی است که امیریگانه در مقام نقاشی زاده انزلی-شهری که پیوند تنگاتنگی با آب دارد- با هوشیاری دستمایه کار خود قرار داده است.این هنرمند در مجموعه«بازمانده روز»-مهروآبان ۹۶، نگارخانه هپتا- انزلی را در زمانی پیش از شباهنگام تصویر میکند. در ساعاتی مانده به تاریکی قطعی شب؛ میان روز و شب و این کار را به خوبی با بازنمایی ساختمانها و آدمهای نشسته و لمیده در آستانه درون و بیرون آنها و انعکاس لغزانِ اینهمه در آب نمایش میدهد. «بازمانده روز» به مطالعه مکان در زمان میپردازد اما مجموعه اخیر گویی زمان را از خلال مکان بازنگری میکند. در اولی زمان به معنای آنِ جداشده از سلسله لحظات است و در دومی زمانِ تاریخی مدنظر نقاش است. در «گذشته نگذشته»گویی جهانِ نیمهپنهان بازنموده در «بازمانده روز» -که میتوان از آن به وضعیتی آستانهای میان خودآگاهی و ناخودآگاهی تعبیر کرد- را به نور روز میآورد و البته باز در موقعیتی میانه. در اینجا ناخودآگاه آرام و خفته شهر بیدار شده و در وضعیتی آشفته قرار گرفته. بناهای ترکیبی امیریگانه که میتوان هر قطعه از آنها را در مجموعه قبلی هنرمند دنبال کرد، با در و پنجرههای لق و در حال فروریختن، محو شدن مرز درون و بیرون را به نمایش میگذارند. آدمهای شناور در آب نشان از آمیختگی آگاهی و ابهام دارند و آدم غولپیکری که بر لبه ساختمانی آماده برای افتادن در آب ایستاده مرزی میان تمدن و توحش را به نمایش میگذارد. ساختمانهای التقاطی شهر که خستگی قدمت را در خود حمل میکنند – و گاه ارجاعات تاریخی مشخصی دارند- در معرض تلاطمی تهدیدآمیز قرارگرفتهاند اما با پایههایی استوار و ریشههایی سخت که با پایین رفتن آب خودنمایی میکند در برابر تلاطم برهم زنندهای که نشان از تغییر وضعیت آرام گذشته دارد مقاومت میکنند. اینها ساختار درهمتنیده مکان و زمان را به نمایش میگذارند؛ بافتاری که شهر را موجودیتی مکان محور مینمایاند که میتوان از آن به زمان تاریخی نقب زد.
امیریگانه با رفتن سراغ شهری که با آن زیسته و از آن شکلگرفته و نیز به آن شکل داده، هنر خود را با درونمایهای فردی قوام میدهد بیآنکه بخواهد مستقیما به کار خود ویژگیهایی شخصی ببخشد. هنرمند در عین حال که بیانی از درون به بیرون را در آثارش حفظ میکند نیز در مقام آشکارکننده وضعیتی بیرونی و در ارتباط با گستره وسیعی از مخاطبان ظاهر میشود. هنر امیریگانه در عین حال که داعیه نخبهگرایی ندارد عمیقا تفکربرانگیز است. با این حال این هنرمند نتوانسته میان وجوه قدرتمند درونی آثار و نمود بیرونی آنها تعادل را برقرار کند. آثار او با تقویت وجه تکنیکی و فنی اجرا بهویژه در اجرای پرسپکتیو میتوانند به تعادلی تحسینبرانگیز برسند و به آثاری بسیار موفق تبدیل شوند. اعوجاجی که در پرسپکتیو بعضی تابلوها به چشم میخورد به آن اندازه نیست که بتوان آن را تکنیکی برای تولید محتوای تازه قلمداد کرد بلکه تنها میتوان آن را ضعفی تکنیکی دانست. همچنین نوع رنگگذاری و فضاسازی آثار نه یکدست است و نه آنقدر متکثرکه بتوان منطقی معنایی برای کل مجموعه از آن استنباط کرد. این ایستادن در میانه در گزاره هنرمند نیز به چشم میخورد. با آنکه کلیت متن بیانکننده زیرمتن اصلی کار هنرمند هست اما اشکالات دستوری و اکتفا به خلاصهگویی از گویایی متن کاسته است.در مجموع آنچه از نمود بیرونی آثار برمیآید آن است که هنرمند از روی تکنیک اجرایی به سادگی عبور کرده، همانطور نیز از پرداخت بیشتر به گزاره خود صرف نظر کرده است. گویی لزومی نمیبیند بیش از این برای تجسد بخشیدن به ایده خود و ارائه آن زمان صرف کند و تعادلی میان دست و ذهن خود برقرار سازد، حال آنکه اگر این تعادل برقرار شود میتوان منتظر آثار درخور تاملی از او در آینده بود.