عبدالرضا کاهانی را با «استراحت مطلق» شناختم . فیلمی که علاوه بر استغاثه از ابژه های اجتماعی موجود در سینمای ایران تعریف کاملی از رفتار سینمایی این کارگردان با دغدغه هایش بود . اما «خانم یایا» آخرین ساخته وی با وجود حواشی بر سر چرایی ساخت آن و هیجان برای تماشای اثری که دارای یک ویترین از بازیگران به نام ایرانی است، کاهانی را با نزول منطق و فلسفه در سینما روبه رو کرده است . «خانم یایا» به همان اندازه که تیزر گولزنکی دارد فیلم متقلب و پوچی است ؛ گویی این اثر را یک فیلم اولی که سودای گیشه های سینمای ایران را دارد کارگردانی کرده است .
جای خالی داستان
باید اعتراف کنم که خیلی وقت است از سینمای ایران انتظار یک قصه خوب ندارم و فاجعه تر آنکه این اواخر با دیدن فیلم «خانم یایا» دریافتم که سینمای ایران از حالت قصه گویی خارج شده است . نمیخواهم با تکیه بر فقدان قصه در این اثر سینمایی کل سینمای ایران را زیر سوال ببرم اما سوال اصلی این جاست که آیا اثری که برای دریافت مجوز ها به اداره مربوطه ارجاع داده می شود صرفا به جهت اخلاقی – که جای بحث دارد – مورد بررسی قرار می گیرد و از نظر کیفی هیچ گونه تعهدی نسبت به زمان و هزینه مخاطب ایراد نمی شود ؟ . به راستی که فیلمسازان ایرانی به جز تعداد معدودی که به انگشتان دو دست هم نمیرسند ، فلسفه مشخص اخلاقی ، فرهنگی ، سیاسی و ... نسبت به خلق یک اثر ندارند و همان طور که مشاهده می شود ، چرا باید کاهانی پس از مبارزه برای شکستن برخی تابوهای افراطی اخلاقی در سینما در این اثر به یکباره با سر به زمین برخورد کند ؟ . از این دست سوالات پس از تماشای این اثر بسیار در ذهن شکل می گیرد اما نقد جدی و کلی بر این اثر ناسینمایی از کاهانی ، داستانی است که قرار است چهره های شناخته شده در عالم سینما – با توجه به پیشینه ایفای نقششان – از خود بروز دهند و این در واقع ناتوانی راوی از قصه گویی را می رساند . «خانم یایا» نه داستان دارد و نه اتفاقات کوچک داستانی خوب. نه در عالم کمدی می گنجد و نه شخصیت ساخته است . ناصر و مرتضی آدم هایی هستند که بارها و بارها از سوی سینمای ایران تجربه شده اند و تکرار آن هیچ معنای جدیدی تولید نمی کند .
قضیه تایلند یا سوءاستفاده از یک جوک
اما بد نیست فیلم را با بضاعت ناچیز خودش مورد آنالیز قرار دهیم . خانم یایا مدام در برابر رضا و ناصر ظاهر می شود . این دو از چنین لیدی قد بلند و خوش مشربی به دلایل نا معلومی می گریزند تا اینکه مساله احداث سالن ماساژ پیش می آید و ... . اول اینکه صراحتا بگویم کاهانی نیازهای خفه شده جامعه خود را با ساخت این اثر بیان می کند؛ نیاز هایی که افراد برای مرتفع کردن آن به بیگانگان پناه می برند . در واقع اگر به فیلمساز خیلی حال بدهیم و این عنصر را لایهای داستانی بدانیم می تواند تنها نکته مثبت آن باشد اما این نکته مثبت را مخاطب این جامعه تشنه به رسانه و ابزار فرهنگی یک شوخی دست دوم تلقی خواهد کرد و پوزخندی به بغل دستی اش می زند که این را خودمان خیلی باحال تر تعریف می کنیم و البته بدون سانسور . واقعا نمی دانم چه اتفاقی برای کاهانی افتاده است که این فیلم را هرچه سطحیتر کارگردانی کرده یعنی خبری از آن کاهانی جسور و نکته پرداز نیست و سینمایی که می بینيم تنها حاصل حرکت دوربین و خوش رقصی بازیگران است و بس . فیلمسازی که از شرایط خلق یک اثر سر شکسته شده فیلهایش با سانسور و جلوگیری از اکران روبه رو شده است دچار انفجار فکری می شود و از یک شوخی مردانه در اجتماع ایرانی اثری می سازد که به همان اندازه برای کارنامه سینمایی اش خطرناک است . مقایسه کل سینمای ایران با بزرگی چون آکیرا کوروساوای ژاپنی کاری است منفعلانه اما اگر نگاهی به آثار وی از « از جوانی گله ای نیست» تا «مادادایو» اندازیم علاوه بر رشد صعودی فکری – فلسفی و هنری کارگردان به هدفمند بودن و یک صدا بودن این آثار پی خواهیم برد . شاخصه ای که به جرات می گویم سینمای ایران به غیر از علی حاتمی و بهرام بیضایی هیچ کارگردان دیگری در آن رعایت نکرده و توان تفکیک فشار اجتماعی و روانی زندگی در جغرافیای زیسته را با هدف و فلسفه در هیچ فیلمسازی دیده نمیشود . پس در این وادی خطر آفرین به لحاظ فرهنگی و اجتماعی که اگر هم فیلمساز قصد خوبی داشته باشد با لحن و استفاده از کلمات نامناسب آن را بیان می کند . باید عمیقا به اکران فراگیرآثار خارجی فکر کرد . وقتی خودمان حرفی برای گفتن نداریم پای حرفهای دیگران بنشینیم شاید رستگار شویم .