کد خبر : 78738 تاریخ : ۱۳۹۷ شنبه ۲۹ ارديبهشت - 14:11
اصلاحات نيز، اصلاحات می خواهد جمع تمام مواردِ مذکورِ در فوق؛ سبب از دست دادن اجتماع و گروه های همراه و حتی منتقد را موجب شده است. حل خساراتِ وارده در فوق، در بيشتر اوقات قابل جبران نيست . بايد به اين نكات توجه داشت.

قانون-حسن سیدی/ دانش آموخته حقوق

برخلاف باور تحلیلگران سیاسی؛ هیچ‌گاه نمی‌توان اصلاح‌طلبان را تافته جدا بافته از جریان حاکم دانست و حتی آن‌ها را در موضع مقابله و حتی واکنشی به كنش‌های جاریِ مملکتی قلمداد کرد. زیرا نمی‌شود گروه‌های فکری را فقط بر اساس سلیقه فکری و عملیِ متمایز شان، بیگانه و اجنبی خطاب کرد و نسبت به آن‌ها قائل به خط‌کشی و حدود گذاری شد. بلکه آن‌ها فقط به عنوان جریانی فکری از یک ذهنِ کُل؛ تحت عنوان نظام ؛ موجودیت پیدا کرده اند.در حقیقت برخي اصلاح‌طلبان، نتیجه رسوبِ پسا_ایدئولوژیک همان اصولگرایان درون حکومتی هستند که رویه جاری را، برخلاف باورهای اولیه انتزاعی‌شان یافتند که در نتیجه، درصدد تکمیل و اصلاح آن برآمدند. نام این رویه؛ رویه اعتراض است. یک اعتراض درون حکومتی که در نهایت سبب شکل‌گیری تیپ‌های مختلف فکری منجمله اصلاح‌طلبان شد.

البته این ظاهر امر است. باطنش، غلبه فکریِ جامعه مدنی در سطح فراحاکمیتی است. جریانی که نه حکومت بردار است و نه شخص پندار!

ایراد کلام

محور اول: عدم ارتباط گیریِ صحیح با قوه حاکمه به جهت نیل به معنا و تفسیر مشترک از حکومت و قدرت در عرصه داخلی و خارجی

پس از شکل‌گیری و شروعِ به حیات این جریان فکری در بدنه حکومت و چند صباحی به دست گرفتن امورات اجرايی کشور؛ به یکباره همه مسائل تمام شد. گروهی که خودش منتقد و گاهی مخالفِ شکل اجرای حاکمیتیِ برخی طیف‌های اصولگرایان حکومتی بود، به همان چند سفر خارجی، تحولات نوبنیادین اجتماعی، و ارائه خط تزهایِ انتزاعی، محدود و خُمار شد!

با این توضیح؛ که این جریان فکری نباید هیچگاه این مفهومِ بطنی و ساختاری را از نظر دور می داشت که آن‌ها فقط جزئی از یک کُلِ واحد در یک بدنه حکومتی هستند و یک کُلِ تام به حساب نمي‌آيند! و تصمیمات آن‌ها تصمیم نیست! بلکه بیشتر شبیهِ ایرادِ پیشنهادی‌است که باید قبل از هر چیز به تایید کُلِ واحد برسد تا برای انجام یا عدم انجامش، چکش کاری شود. سفرهایی که سِیرِ منتج از روابطش، زاویه دار بودن تحولات درون اجتماعی با اصول کلاسیکِ حکومتی اش و تزهای شبهِ جهان شمولی که فقط از دهان ريیس جمهور آن کشور شنیده می‌شود و نه حاکمیتِ مطلقه؛ ‏همه و همه اش گواه کوته فکریِ برخي اصلاح طلبانِ اوّلِ راه آمده و جهان، حکومت، سیاست و اجتماعِ از کنار گود دیده است!

کدام جزءِ منتج از کلّی را سراغ دارید که خود، هنوز به زبان و فهمِ مشترک با کلِ واحدش نرسیده باشد ولی در مقامِ قدرت و اعتبار، در مواجهه با کشورها و کُل های دیگر، ابراز عقیده، عمل و تصمیم کند؟! و این گونه بود که آن‌ها در همان جریان ایدئولوژیک ماندند و هیچگاه پا را فراتر از آن، به گونه ای که سبب ترقی، اصلاح و رشد حکومت و اجتماع شود، نگذاشتند! زیرا در عمل؛ هیچ برنامه مُتقَن و مدونی در ارتباطِ با نوع روش و ارتباط گیری با قوه حاکمه نداشتند كه غافلگیریِ آن‌ها پس از اعلام نتایج انتخابات سال ۷۶، خود موید این مطلب است.

محور دوم: تقدس گرايیِ فردی به جهت ترس از قحط الرجالی در این جریان

باید کمی افق فهم را گسترش داد. نه تنها رهبران این جریان، که رهبران هیچ جریانی نه مبدا و نه مقصد هستند بلکه آن‌ها خود تنها بخشی از این جریان‌اند که نه از تفکر و خواسته هیچ رهبری؛ که از بلوغِ مدنیت فرا حاکمیتی در سطحِ ذهنِ اجتماع، نشأت می‌گیرد. بله هر جریان و جنبشی به جهت سامان بخشیدن به تفکرات و حرکات، نیازمندِ رهبر و مرجعی است که آشنا به تئوریِ تشکیل و هدفِ آن جریان باشد، اما توقف و سکونِ آن جریان آن هم فقط در آن شخص، می تواند خودش بزرگ‌ترین خطر انحطاط باشد!

بی هیچ تعصبی باید قبول کرد که گاه خود آن رهبر به ضرورت اجتماع و زمان، نیاز به رشد و به روز شدن دارد و گاهی حتی نیاز به کنار کشیدن به جهت رشد رهبران دیگر و به منصه ظهور رسیدن آنان است. نکته جالب توجه اینجاست که اصلاح‌طلبان در پذیرش این اصل، سر باز می‌زنند و گاه نسبت به طرح آن، برافروخته نيز می شوند. حال آنکه اصلِ دلیل؛ در شکل‌گیری این جریان فکری، قبول همین منطقِ ولو ناخواسته و ناهوشیار از سوی حاکمیت و خواسته و هوشیار از سوی اجتماع بوده است. که اگر این گونه نبود و این گونه نمی‌شد، امروزه نيز هیچ سخن و ردی از این جریان و جریاناتی از این قِسم، در واقعیت و عمل وجود خارجی و عینی نداشت!باید این حقیقت را پذیرفت که اصلاحات نيز، اصلاحات می خواهد.

محور سوم: خلأ جدیِ نظریه پردازان اصلاح طلب

تعارض سیاستی، و نبودِ سیاست و خط مشیِ واحد و عدم انسجام عُقلایی در بین اعضای این تیپِ فکری، به روشنی و به صراحتِ تمام؛ بیان کننده نبودِ نظریه‌پردازانِ چیره دست، در بطن این نوع جریان است. در حال حاضر، آبشخورِ افکار آنان محدود به فردیتِ اشخاصِ مطرح و تا حدودی ابهام گونه و غبارآلود است و اینان بیشتر در سیطره افکار غیر زیست می‌کنند تا اينكه در سیطره فکر به معنای مهم باشد. به تعبیری دیگر؛ آنان هنوز به جهت واکنشِ دفاعی، قائلِ به ابراز اندیشه هستند و در جهت زیستِ جریانی در ورای تثبیت وجودی شان پيش نمي‌روند.

لزوم توجه به نكات

جمع تمام مواردِ مذکورِ در فوق؛ سبب از دست دادن اجتماع و گروه های همراه و حتی منتقد را موجب شده است. حل خساراتِ وارده در فوق، در بيشتر اوقات قابل جبران نيست . بايد به اين نكات توجه داشت.